تبریزمن – مهرداد خوشکار مقدم: یکی با اف ۱۴ می آید، یکی با موتور گازی. یکی مدارج حوزویاش را پیش میکشد، یکی مدارک دانشگاهیاش را. گروهی هم نشسته و کاندیداهای طیفهای مختلف را تحلیل و آمدن این و آن را نقد میکنند. اما… در آخر، نامهای برآمده از صندوق برای سرنوشت ما تصمیم خواهند گرفت!
همزمان با انتخابات مجلس ششم، در یکی از شهرهای کشور، دانشجوی کارشناسی بودم، از آنجا که در آن دوره به خاطر فضای سیاسی حاکم، شورای نگهبان، نفرات طیفهای مختلفی را تایید صلاحیت کرده بود، بسیاری شانس تنها کرسی مجلس از آن شهر را به کاندیداهای مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی و حتی چهرههای شاخص نهضت آزادی میدادند. اما نتیجه شمارش آرا فاجعه بود. انتخابات با حضور دو چهره معروف به دور دوم کشید: از نام یک فعال معروف سیاسی که بگذریم، حضور یکی از الوات معروف آن شهر در مرحله دوم، تعجب همگان را در پی داشت…
مردی با پاشنههای خوابیده، شلوار شش جیب، اورکت امریکایی و کلاه پشمی مشکی که مردم فقط “میرت اوچون” نام او را در برگههای رای نوشته بودند، اما جدی جدی به عنوان نماد نخبگان آن منطقه، در یک قدمی مجلس قرار گرفته بود!
گرچه با گزارش نهادهای نظارتی، آرای آن شخص باطل شد، اما شرم انتخاب او تا سالها با مردم همراه بود و طوری از آن رویداد تبری میجستند که گویی اهالی مریخ به او رای داده بودند!
در انتخابات شورای شهر گرچه بهانه ردصلاحیت گسترده، کمتر موضوعیت دارد، اما تجربه نشان داده، حتی در انتخابات حداکثری هم قبیلهگرایی، بیتفاوتی و ناآگاهی عمومی، بر انتخاب آگاهانه چربیده و به خاطر ساختار معیوب، انتخابشوندگان نیز چندان بر وعدههای خود صادق نمیمانند.
گفتا ز که نالیم… از ماست که بر ماست.