تبریزمن- فاطمه بابایی: گاهی می شود از اخبار روز و اتفاقاتی که بی صدا در گوشه و کنار جورچین بزرگ سر زمینمان می گذرد؛ روند تاریخ آن را، برای دهه های پیش رو حدس زد و در تصور نشاند.
اینکه هر کسی از پنجره ی خود که ساخته شده از، سنت و فرهنگ و شغل و جایگاه و نفوذ دید اوست، می تواند به پدیده ها بنگرد، اجتناب ناپذیر است.
در این روزها که هنوز درگیر یک هم زیستی نامطمئن با غول تاجدار کرونا ویروس هستیم؛ آنچه از پنجره ی من، به عنوان یک معلم، قابل رویت و توجه است؛ طوفان بی سوادی و ناعدالتی و آسیب های اجتماعی است؛ که قطرات کم توجهی این روز ها در مناطق محروم کشور، که بی بهره از آموزش مجازی مانده اند – همچنان که بی بهره از همه چیزند – در آینده ای نه چندان دور ایجاد خواهد کرد. و این سد مظلومیت و طرد شدگی روزی خواهد شکست. به گونه ای که رنج و آسیب های ناشی از آن به نوبه ی خود، همچون گازی سمی تا سالیان سال جو عدالت و الگوی پیشرفت را رقیق و مسموم نگه خواهد داشت.
هر چند کسی منکر زحمات مسئولان و غیر مسئولان در ترمیم ابعاد این آسیب نیست؛ اما به راستی ما چه درکی از شرایط جاری آموزش در این مناطق داریم؟
اینجاست که باید به ضرب المثل نغزی رجوع کنیم که می گوید؛ “شنیدن کی بود مانند دیدن ” . هفته ی پیش برای من و همکاران جهادی ام، که در قالب یک طرح دقیق و با مراقبت ها و برنامه ریزی های ویژه جهت جبران برخی نواقص آموزش مجازی در یک روستای کوچک حضور پیدا کرده بودیم، هفته ی درک مفهوم این ضرب المثل بود.
مشاهدات ما از وضعیت پیگیری آموزش در این منطقه، توجه به آمارهای ارائه شده توسط اداره محترم آموزش وپرورش استانمان (آذربایجان شرقی) درباره ی معلمان جهادی که این مناطق را پوشش می دهند، نسبت تعداد دانش آموزان اعلام شده به این معلمان که عددش (هر ۴۳ دانش آموز ۱ معلم ) در شرایط عادی هم کیفیتی مناسب از آموزش را نوید نمی دهد.
مطالعه و مشاهده ی میدانی درباره ی نحوه ی اجرای این آموزش ها که به سرکشی های با فاصله زمانی و در مدت کوتاه و ارائه ی یک بسته ی آموزشی محدود است، عدم ارائه ی هیچ طرحی برای دانش آموزان مدارس شبانه روزی مقاطع دو دوره متوسطه که ساکن روستا ها هستند و در نهایت، مصاحبت و گفتگوی نزدیک در حین تدریس با دانش آموزان، که پدیده های نابی از میزان هوش و استعداد و خلوص شخصیتی در میان آنها فراوان به چشم می خورد و تیم ما را حیرت زده می کرد ، همه و همه، وبسیاری نکات و حقایق دیگر و مقایسه ها و برداشت ها و استدلالهای مبتنی بر مشاهداتمان از این وضعیت ، ما را بر آن داشت؛ تا در مسیر رسالت خود، صدای ایشان باشیم. و افتراق و اختلاف آنچه شنیده ایم را با آنچه دیده ایم بر زبان و قلم برانیم. باشد که قدمی در مسیر رفع و کاهش عدم آگاهی، عدم وجود فهم تمدنی و یا تلاش خود خواسته برای ندیدن ، در راس تصمیم گیری ها باشد.
انبوهی از عشق و امید به زندگی و خورشیدی از انرژی و استعداد و تعلق به میهن اسلامی، در قلب و چشمان کودکان این مناطق فراموش شده، منتظر یک دست یاری هستند، که باید پیش از این به سمتشان دراز می شد.
به سنت آغاز، با یک شعر از حافظ که نیز یک معنی از عمق درد برنده ی این کودکان است، خطاب به هر کسی که توان و وظیفه ی التیام این ابتلا را دارد، این نوشتار را به پایان می بریم.