به گزارش تبریزمن، با هر پلهای که بالا میرود، مکثی چند ۱۰ ثانیهای میکند تا شاید نفسهایش که به شماره افتاده دوباره چاق شود و بتواند پله بعدی را صعود کند و در این لابلا هر از گاهی نگاهی از روی استیصال، خستگی و درماندگی به بالای پلهها میاندازد و سری تکان میدهد و در میان نفس نفس زدنهایش با کلمات و جملات منقطع میگوید «اِوین ییخیلماسین، نجور بیبله پله نی بو شیل قل قیچینان چیخیم آخی».
تنها کاری که از دستم برمی آید این است که کیسهها و لوازمش را در یک دستم جمع کنم و با دست دیگرم زیر بازوی نحیفش را بگیرم و تا بالای پلههای برقی همیشه خاموش پل قاری تبریز همراهیاش کنم، با رسیدن به بالای پلهها کلی دعای خیر را توشه راهم میکند و اصرار دارد که لوازم و کیسههایش را خودشش ببرد اما با وجود فاصله طولانی دو طرف پل عابر پیاده و پیشبینیام در خصوص وضعیت پلههای برقی آن سمت پل دوباره با گامهای لرزان و کوچکش همقدم میشوم و چه خوب می شود این همراهی کوتاه برای من و البته طولانی و پر زحمت برای پیرمرد محجوبی که نمیخواهد بار کهولتش را بر دوش کسی دیگر بگذارد، چون همان طور که طبق تجربههای قبلی فکر میکردم پلههای برقی آن سمت پل هم مثل همیشه خواب هستند و گرد و خاک تسمهها و زبالههای پرتعدادی که روی گوشه کنار پلهها خودنمایی میکنند، به خوبی نشان میدهد که این پله برقی مدتهاست که کارکردش از برقی به معمولی تغییر کرده است.
گویا پله برقی پل قاری هم مانند برخی از مسئولان که فقط عنوان مسئولیتی دارند نه عملکرد، تنها نام پله برقی را به دوش میکشد نه بار خستگی پیرمرد و پیرزنها و بسیاری از رهگذرانی که برای تردد بین دو سمت این پل یا باید رنج پله نوردی این مسیر مثلا برقی را تحمل کنند یا باید پیاده روی طولانی و دور زدن این مسیر از سمت مخابرات و دانشسرا را به جان بخرند.
البته این وضعیت تنها مختص پله برقی پل عابرگذر قاری تبریز نیست و اگر سری به پلهای هوایی و زیرزمینی همین محدوده در سمت بازار و راسته کوچه نیز بزنید، کم و بیش با همین صحنه مواجه خواهید شد و دو عابرگذر پله برقی واقع در مسیر دانشسرا به سمت راسته کوچه با خرابیهای گاه و بیگاهشان رهگذران پر تعداد خود را در این منطقه پر ازدحام به تحرک بدنی! و بالا رفتن از پلههای برقی خاموش ترغیب میکنند.
حکایت زیرگذر میدان نماز در راسته کوچه نیز همانند پل قاری است، زیرگذری که خروجی و ورودیهای پر تعداد آن در چهار گوشه میدان مجهز و مسلح به پله برقی است، البته با خشاب های خالی! چون مردم تبریز و تردد کنندگان از این مسیر به سختی و به ندرت آخرین خاطره خود از کارکردن این پله برقیها را به یاد میآورند و خس و خاشاک نشسته بر سر و روی این پله برقیهای یک طرفه خود شرح کاملی بر از کار افتادگی و تعطیلی طولانی مدت آنهاست.
با تصویر حداقلی این وضعیت شاید بتوان این سئووال را از مسئوولان و تصمیم سازان حوزه مدیریت شهری تبریز اعم از شورا و شهرداری پرسید که در میان جلسات و رفت و آمدهای پر تعداد خود به گوشه و کنار شهر که عموما هم با شعار حل مشکلات مردم اتفاق میافتد، آیا مسیرشان شده حتی اتفاقی به یکی از این پله برقیها افتاده تا متوجه شوند عموم مردمی که عموما هم در مناطق محل رجوع اقشار کمتر برخوردار انتظار و توقع استفاده از امکاناتی چون پله برقی را دارند، با چه مشکلات و رنج و مرارتی در این مسیرها دست و پنجه نرم میکنند.
این موضوع را میتوان مصداقی از عدم توزیع نامتوازن شهری در تبریز و نگاه عموما بالا به پایین مدیران و تصمیمگیران این حوزه دانست، نگاهی که حتی روزگاری در قامت یکی از شهرداران این شهر و در پاسخ به سئووال خبرنگاری در خصوص همین عدم توازن در توزیع امکانات و خدمات شهری، مناطق مرفه و بالانشین تبریز را به اتاق پذیرایی و پایین شهر را به راهرو و اتاق پشتی تشبیه کرده و گفته بود: شما در منزل خودتان بیشتر برای پذیرایی و هال هزینه میکنید یا راهرو و انباری!
این روزها و امروز هم تداوم همین نگاه را میتوان در اجرای پروژههای پرتعداد و پرحجم چه به لحاظ اعتبارات و چه از نظر گستره در مناطق برخوردار و به ثمر نشستن حداقل پروژههای شهری با کمترین دامنه اثرگذاری در مناطق کمتر برخوردار دید، آنجا که حتی داد اهالی همان مناطق به اصطلاح بالانشین از تعدد پروژههای عمرانی و ساختمانی لوکس و گاه غیر ضروری نیز در میآید و در مقابل مردم محروم در مناطق پایین شهر باید گله و شکایت وضعیت اسفناک آسفالت و خرابی یک پله برقی ساده و نبود و کمبود ناوگان حمل و نقل و هزار و یک مشکل دیگر شهری را به خدا ببرند چون ظاهرا مسئولان در خوابند.