حسب اعلام قوهٔ قضاییه دادگاه جدید رسیدگی به ترور سردار سلیمانی در بغداد روز شنبه ۱۷ شهریور در مجتمع قضایی امام خمینی برگزار شده است.
در خبر آمده نقض مصونیت و مبانی نقض حقوق بینالملل در این عملیات تروریستی و مغایرت این اقدام با اصول بینالمللی مبانی صلاحیت محاکم قضایی ایران و قوانین مؤثر مصوب در مجلس شورای اسلامی و اقدامات قضایی صورت گرفته از جمله مباحثی بوده که در کیفرخواست تبیین شده است.
تهمان پرونده دونالد ترامپ رییس جمهوری و مایک پمپئو وزیر خارجه سابق آمریکا هستند و جالب این که اعلام شده وکلای تسخیری متهمان هم حاضر بودهاند. طبعا جذابیت خبر به خاطر این است که خیلیها می خواهند بدانند تنها جنبه نمادین دارد یا نه و وکلای تسخیری چه کسانی بودهاند. یعنی واقعا وکیلانی در دفاع از دونالد ترامپ و در توجیه ترور فرمانده ارشد ایرانی در دادگاهی در تهران سخن گفتهاند؟
این یادداشت نمیتواند به جنبههای حقوقی بپردازد و این که حکم نهایی دادگاه چگونه میتواند اجرایی شود بلکه یک یادآوری سیاسی مدنظر است. درست ۴ سال قبل وقتی به امید احیای برجام با خروج ترامپ از کاخ سفید برخی رسانهها اظهار امیدواری کردند او در انتخابات بازنده شود و جو بایدن به ریاست جمهوری برسد بعضی چهرهها و رسانههای اصولگرا زبان به انتقاد گشودند و حتی رییس مجلس هم که تازه وارد این عرصه شده بود به طعنه گفت چرا چشم ما باید به نیوجرسی و آریزونا باشد؟ به این خاطر که بسیاری در ایران نتایج انتخابات در آمریکا را با دقت و حساسیت دنبال می کردند.
براندازان خارج نشین امید داشتند ترامپ بار دیگر رییس جمهوری شود ( کما این که اکنون نیز چنین است) و به گمان خودشان کار جمهوری اسلامی را یکسره کند و اصلاح طلبان و اعتدالگرایان هم امیدوار بودند با ریاست جمهوری جو بایدن زمینه احیای برجام فراهم آید چون او معاون اوبامایی بود که زمان او توافق هستهای شکل گرفت.
دغدغهٔ رادیکالها در ایران البته این بود که با پیروزی بایدن و امید به احیای برجام، محمد جواد ظریف یا نامزد دیگر هواخواه برجام پیروز شود و رؤیای فتح پاستور محقق نشود.
شاید از این رو بود که پیشدستی کردند و در پی ترور مهندس فخریزاده قانون راهبردی را در مجلس تصویب کردند که عملا احیای برجام را مشکل و شاید محال میکرد. حسن روحانی رییس جمهوری وقت ایران امید داشت دبیر شورای عالی امنیت ملی موضع مخالف بگیرد ولی با حمایت علی شمخانی از مصوبه این اتفاق نیفتاد.
وقتی بایدن پیروز شد برخی از چهرههای سیاسی ابراز خرسندی کردند و در یک برنامهٔ تلویزیونی صبحگاهی مجری دلیل آن را از محسن هاشمی رفسنجانی -که آن زمان رییس شورای شهر تهران بود -جویا شد و او پاسخ داد: چرا نباید از شکست قاتل شهید سلیمانی خوش حال باشیم؟ وقتی نام سردار سلیمانی به میان میآمد دیگر نمیتوانستند بگویند همهشان مثل هم هستند و در استدلال کم میآوردند.
اکنون نیز که دادگاهی دیگر برای ترامپ در تهران برگزار شده میتوان از اصولگرایی رادیکال ایرانی پرسید آیا اکنون هم واقعا برای شما تفاوتی ندارد در آبان امسال اعلام شود دونالد ترامپ – آمر ترور سردار سلیمانی- به کاخ سفید باز میگردد یا شرّ او برای همیشه کم خواهد شد؟
نه آنقدر ساده انگار و خیال پرداز باید بود که تصور کرد رییس جمهوری در آمریکا همهکاره است و نه اینقدر منفیباف و توطئهاندیش که او را هیچ کاره دانست.
اگر تفاوتی نداشت در آمریکا یک دموکرات رییس جمهور باشد یا یک جمهوری خواه و درون این طیفها نام آن جمهوریخواه جرج بوش باشد یا دونالد ترامپ یکی از مهمترین دلایل دخالت آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تغییر رییس جمهوری آن عنوان نمیشد. کما این که تغییر نخستوزیر در بریتانیا و مرگ استالین رهبر اتحاد شوروی هم مؤثر بود و محاسبات مصدق و فاطمی را بر هم زد.
اگر تفاوتی نداشت شاه برای شکست جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۵۵ تلاش نمیکرد. اگر تفاوت نداشت در دوران یک رییس جمهور (باراک اوباما) با ایران توافق هستهای امضا نمیکردند و در دوران رییس جمهور بعدی ( دونالد ترامپ)از آن خارج نمیشدند.
میگویند همین که خارج شدند یعنی از ابتدا نباید توافق میشد در حالی که اصل توافق ایراد نداشت. نباید به چشم دایمی به آن نگاه میشد و هیچ توافقی در دنیای سیاست دایمی نیست چون یکی از طرفها یا از گردونه خارج میشود یا نقض میکند یا موضوعیت تغییر میکند و با نگاه موقت و امکان خروج و تغییر باید سراغ هر توافقی رفت و در برخی موارد هم زیر بار هیچ توافقی نرفت و کار خود را انجام داد چون در این موارد هر توافقی به زیان است مانند رژیم حقوقی دریای خزر بعد از فروپاشی اتحاد شوروی که چون ما یک کشور هستیم و طرف ما عملا ۴کشور همین وضعیت بی رژیمی بهتر از تعیین رژیم حقوقی است!
این یادآوری هم خالی از لطف نیست که ۴۴ سال قبل و در اولین دورهٔ مجلس شورای اسلامی دو نماینده که به لحاظ سیاسی کاملا مخالف و هر دو بسیار مشهور بودند هشدار دادند با توجه به مرگ شاه و بلاموضوع شدن استرداد او – مهمترین بهانهٔ گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا در تهران – گروگانها قبل از انتخابات آمریکا آزاد شوند تا جیمی کارتر رییس جمهوری باقی بماند و رونالد ریگان پیروز نشود.
آن دو نماینده دکتر ابراهیم یزدی و شیخ محمد منتظری بودند و نطقهای آنان موجود است. اما چه اتفاقی افتاد؟ به عکس تصمیم گرفته شد کارتر را گوشمالی دهند و درست هنگامی که رونالد ریگان داشت سوگند ریاست جمهوری ادا میکرد گروگان ها را در فرانکفورت تحویل دادند.
در پی آن بود که جمهوریخواهان ۱۲ سال یعنی سه دورهٔ پیاپی کاخ سفید را در اختیار داشتند (دو دوره ریگان و دوره سوم از ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۱ خورشیدی هم معاون او جرج بوش پدر).
با این اوصاف تفاوت ندارد دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا شود یا کامالا هریس؟ روشن است یا باید روشن شده باشد بر خلاف تصور و القائات به معنی امید بستن به بیرون مرزها نیست.
هیچ دو نفری مثل هم نیستند و وقتی جرج بوش پسر هم با دونالد ترامپ تفاوت دارد بدیهی است که سیاستهای کامالا هریس با ترامپ تفاوت دارد.
شاید گفته شود اتفاقا دموکراتها برای جمهوری اسلامی خطرناکترند. چون میتوانند اروپا را با خود همراه کنند و قدرت اجماعسازی دارند و ترامپ نه. یا اگر موضوع هستهای حل شود سراغ بحث حقوق بشر میروند. یا بر اسراییل علیه ایران اتفاق نظر دارند و مواردی دیگر.
برگزاری دادگاه برای ترامپ در تهران و محاکمه او به عنوان فرمان دهنده قتل سردار شهید ایرانی اما فارغ از تفسیرهای حقوقی و سیاسی و واقعی یا نمادین بودن یک معنی روشن دارد و آن هم این است که این بار برای جمهوری اسلامی ایران باید تفاوت داشته باشد چه کسی در کاخ سفید مستقر میشود.
نه تنها به این خاطر که در ایران مسعود پزشکیان رییس جمهوری شده نه سعید جلیلی که به توافق نکردن میبالید و به دنبال تأمین ارز با صادرات خربزه به روسیه بود بلکه از این رو که چنین دادگاهی برای خانم هریس تشکیل نشده و بر این اساس اصولگرایی رادیکال ایرانی این بار نمیتواند بر طبل همیشگی بکوبد که «همهشون مثل هماند و فرقی با هم ندارند.»