0

قلبی که در سینه‌ای دیگر تپید؛ وقتی اهدای عضو میراث خانوادگی شد

  • کد خبر : 116955
  • ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۶
قلبی که در سینه‌ای دیگر تپید؛ وقتی اهدای عضو میراث خانوادگی شد

ابوالفضل، کودکی که با نارسایی شدید قلبی در آستانه مرگ بود، با پیوند قلب به زندگی بازگشت و امروز در سلامت کامل، به زندگی عادی خود ادامه می‌دهد.

خبرگزاری مهر – گروه سلامت: هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دل‌دردهای گاه‌به‌گاه پسرم، روزی ما را به اتاق عمل پیوند قلب بکشاند. ابوالفضل همیشه سالم بود. فقط چند بار از درد شکم و حالت تهوع شکایت کرده بود. اولش فکر کردیم چیز خاصی نیست، ولی وقتی خودم اصرار کردم سونوگرافی بگیرند، گفتند کبدش بزرگ شده. بعد که آوردیمش تهران، تازه فهمیدیم مشکل از قلبش بود. دکتر گفت: «ضربان قلبش زیر ۲۰ درصده…» همون‌جا دنیا روی سرم خراب شد.

او مکث می‌کند. انگار خاطره آن لحظه هنوز مثل خاری در دلش نشسته، سپس، بی‌آنکه سوالی پرسیده شود، به روزی برمی‌گردد که همه‌چیز برایش تغییر کرد. در ذهنش مرور می‌شود.

نگاه مادر به نگاه فرزندش دوخته می‌شود. از روزی که ابوالفضل دوباره به زندگی برگشته، ۷ سال می‌گذرد. ابوالفضل می‌گوید: اون روز یادمه. همه‌چیز تار بود. ولی بعدش که از دستگاه جدا شدم، حس کردم یه قلب جدیده تو بدنمه. تا قبل از اون نمی‌دونستم پیوند دقیقاً چیه. فقط می‌دونستم برگشتم… برگشتم به زندگی.

مادرش لبخند می‌زند و می‌گوید: «این قلب فقط یه عضو نبود. یه نور امید بود که به خونه ما برگشت. یه زندگی دوباره. به همین خاطره که ما همه‌مون کارت اهدای عضو گرفتیم. چون کسی به ما زندگی داد، ما هم باید آماده باشیم زندگی ببخشیم.»

قلبی که در سینه‌ای دیگر تپید؛ وقتی اهدای عضو میراث خانوادگی شد

شروع ماجرا…

از مادر می‌پرسم علائم ابتدایی بیماری ابولفضل چه بود؟ مادر ابولفضل می‌گوید: ابوالفضل از دوران کودکی هیچ مشکلی نداشت و کاملاً سالم بود تا حدود ۸ یا ۹ سالگی که ناگهان بیمار شد. هیچ علامت قلبی آشکاری در او دیده نمی‌شد؛ تنها از دل‌درد شکایت داشت. یکی دو بار در شهر خودمان به پزشک مراجعه کردیم، اما تشخیص دقیقی داده نشد و با اصرار خودم درخواست سونوگرافی شکم کردم، چرا که ابوالفضل از درد شکم و حالت تهوع مکرر رنج می‌برد. پس از انجام سونوگرافی، مشخص شد که کبد او بزرگ شده است.

وقتی به تهران آمدیم و به بیمارستان مرکزی مراجعه کردیم، متوجه شدم نبض گردن ابوالفضل بسیار ضعیف است. با خودم گفتم اگر قلبش سالم است، چرا چنین نبض ضعیفی دارد؟ به همین دلیل درخواست اکوکاردیوگرافی کردم. پزشک متخصص پس از انجام اکو اعلام کرد که عملکرد قلب او بسیار پایین است و به‌خاطر ضعف شدید پمپاژ، خون‌رسانی به بدن به‌درستی انجام نمی‌شود و همین موضوع باعث بزرگ شدن کبدش شده است.

در آن زمان ما در یکی از شهرستان‌های اطراف تهران زندگی می‌کردیم. وقتی برای نخستین بار به بیمارستان مرکزی تهران رفتیم، عملکرد قلب ابوالفضل زیر ۱۰ درصد بود. پزشکان احتمال پیوند قلب را مطرح کردند. اما با شروع درمان دارویی، به تدریج وضعیت بهتر شد و عملکرد قلب افزایش یافت. آن‌قدر که پزشکان گفتند دیگر نیازی به پیوند نیست، زیرا داروها تأثیرگذار بوده‌اند.

قلبی که در سینه‌ای دیگر تپید؛ وقتی اهدای عضو میراث خانوادگی شد

مادر درباره مدت زمان انتظار فرزند برای دریافت قلب توضیح می‌دهد: مدتی در بیمارستان بستری بودیم و پس از مرخصی، نگرانی من همچنان باقی ماند. دائم نگران بودم که اگر ابوالفضل روزی نیاز به پیوند پیدا کند، کاش زودتر نامش در لیست پیوند ثبت شود. من آن زمان نمی‌دانستم که پیوند بر اساس نوبت زمانی انجام نمی‌شود؛ تصورم این بود که مانند صف‌های عادی، فقط باید منتظر ماند.

چند ماه بعد، وضعیت ابوالفضل دوباره رو به وخامت گذاشت و او را مجدداً به بیمارستان بردیم. پزشکان با درمان‌های مرسوم تلاش کردند حال او را بهبود دهند. اما من چند بار به دستیار پزشک گفتم که اگر پیوند لازم است، نباید وقت را از دست بدهیم. آن‌ها پاسخ دادند که حالش بهتر شده و فعلاً نیازی به پیوند نیست.

ملاقات دکتر مهدوی بهترین روز زندگی‌ام بود

یکی از دوستانم، که فرزندش در همان بیمارستان توسط دکتر مهدوی با موفقیت پیوند قلب شده بود، دکتر مهدوی را به من معرفی کرد. گفت که او پزشکی برجسته و انسانی دلسوز است. من با تردید و نگرانی، به‌ویژه از سوی پدر ابوالفضل که نگران تغییر پزشک معالج بود، تصمیم گرفتم ابوالفضل را نزد دکتر مهدوی ببرم. همان روز به ابوالفضل گفتم: «با توکل به خدا می‌رویم»، و او نیز با زبان شیرین کودکانه‌اش گفت: «مامان، توکل بر خدا، بریم.»

قلبی که در سینه‌ای دیگر تپید؛ وقتی اهدای عضو میراث خانوادگی شد

آن روز که دکتر مهدوی ابوالفضل را معاینه کرد، از بهترین روزهای زندگی من بود. بعد از همه سختی‌ها، او به ما امید داد و با روحیه‌ای مثبت به ابوالفضل گفت: «نگران نباش، خوب می‌شی.» این جمله، نوری از امید در دل ما روشن کرد. ابوالفضل آن زمان بسیار لاغر و ناتوان شده بود، نمی‌توانست حرکت کند و با وجود مصرف دارو، بهبودی حاصل نشده بود.

دکتر مهدوی او را بستری کرد و آزمایش‌ها و ام‌آرآی های لازم را انجام داد. سپس گفت که ابوالفضل نیاز به پیوند قلب دارد و حتی اگر مدتی با داروها بهتر شود، در نهایت چاره‌ای جز پیوند نیست. از آن روز به بعد، زندگی ما تحت نظارت مستقیم او شکل جدیدی گرفت و امید به خانه ما بازگشت.

از مشکل کبدی تا ضربان زیر ۱۰ درصد

خانم محمدی ادامه می‌دهد: وقتی ابوالفضل را برای بستری بردیم، در ابتدا تصور می‌کردیم مشکل کبدی دارد. اما وقتی پزشک گفت عملکرد قلبش زیر ۱۰ درصد است، انگار دنیا روی سرم خراب شد. تصور کنید مادری که فرزندش همیشه سالم بوده، حالا با یک دل‌درد ساده به بیمارستان آمده و با چنین خبری روبه‌رو می‌شود… واقعاً لحظه‌ای بسیار سخت بود.

اما روزی که ابوالفضل برای پیوند به اتاق عمل رفت، همه پشت در اتاق پر از نگرانی و اشک بودند. با این‌که همه ترسیده بودند، من ناخودآگاه احساس می‌کردم پسرم سالم برمی‌گردد. شاید این حس امید را از دکتر مهدوی گرفته بودم، چون ایشان همیشه با روحیه و انرژی مثبت خود، به ما قوت قلب می‌دادند. همین امید بود که باعث شد با آرامش منتظر بمانم.

در تمام آن هفت، هشت ماهی که ابوالفضل در لیست پیوند بود، شب‌ها گریه می‌کردم. اما روز عمل، هیچ اشکی نریختم و فقط امید داشتم و توکل به خدا. خوشبختانه، عمل موفقیت‌آمیز بود.

آیا برای پیوند باید منتظر ماند؟

از خانم محمدی پرسیدم؛ چه مدت در نوبت قلب بودید؟ حدود یک ماه. پس از آن‌که دکتر مهدوی تشخیص قطعی داد، تنها حدود یک ماه طول کشید تا وضعیت ابوالفضل بدتر شد و خدای بزرگ قلبی را برای او فراهم کرد.

روزی که با ما تماس گرفتند و گفتند آماده باشیم، من خودم در بیمارستان بودم و ابولفضل بستری بود. صبح به اتاق عمل بردند و بعد از هفت یا هشت ساعت، ابوالفضل از اتاق عمل بیرون آمد. آن ساعات سخت‌ترین لحظات عمر ما بود، اما خدا را شکر که نتیجه‌اش عالی بود.

ابوالفضل بیشتر وقتش را در بیمارستان می‌گذراند. هر بار که مرخص می‌شد و به خانه بازمی‌گشت، دوباره حالش بد می‌شد و مجبور بودیم بستری‌اش کنیم. اما از وقتی پیوند انجام شد، ورق زندگی‌مان برگشت و رنگ آرامش گرفت.

اهدای زندگی؛ میراث خانوادگی شد

من واقعاً از خانواده‌های اهداکننده سپاسگزارم؛ دست‌شان را می‌بوسم. آن قلبی که اهدا شد، فقط یک عضو نبود؛ یک زندگی بود که به خانواده ما و به جامعه بازگردانده شد.

امیدوارم هیچ مادری در چنین شرایطی قرار نگیرد. اما بعد از این تجربه، همه ما کارت اهدای عضو گرفتیم. حتی ابوالفضل، با همان زبان کودکانه‌اش، گفت: «برای منم کارت بگیرین.» خانواده و اقوام ما نیز با این موضوع آشنا شدند و برادرم هم دچار سانحه‌ای شد و فوت کرد و اعضا و چشم‌های او را هم اهدا کردیم.

هر روز که چشمم را باز می‌کنم، خدا را شکر می‌کنم و از خانواده اهداکننده قدردان هستم و ما همیشه خود را مدیون آن‌ها می‌دانیم. زندگی ما بعد از پیوند زیباتر و پررنگ‌تر شد. پیش از آن امیدی نداشتیم، اما اکنون سراسر نور و امید است.

قلبی که در سینه‌ای دیگر تپید؛ وقتی اهدای عضو میراث خانوادگی شد

حالا حال ابولفضل خوب است

پس از عمل، ابوالفضل حدود ۲۴ ساعت روی دستگاه بود؛ ساعاتی بسیار حساس. اما فردای آن روز، با لطف خدا، او توانست از دستگاه جدا شود و پزشک نیز اعلام کرد که حالش خوب است.

خانم محمدی ادامه داد: من، به‌عنوان مادری که فرزندش عضو دریافت کرده، از صمیم قلب از خانواده‌های اهداکننده سپاسگزارم. هیچ‌گاه آرزو نمی‌کنم هیچ انسانی دچار مرگ مغزی شود، اما امیدوارم کسانی که در چنین شرایطی قرار می‌گیرند، بدانند این پایان نیست؛ بلکه آغازی دوباره برای چندین زندگی است.

اگر ابوالفضل پیوند نمی‌شد، شاید خانواده ما از هم می‌پاشید و زندگی‌مان به تاریکی می‌گرایید. از همه تقاضا دارم که اهمیت این موضوع را درک کنند و کارت اهدای عضو تهیه کنند. این تصمیم، نجات‌دهنده است.

ما در مسیر درمان با مشکلات زیادی روبه‌رو شدیم. داروهای ایرانی برای ابوالفضل مناسب نبودند و باعث عود بیماری می‌شدند، اما با مصرف داروهای خارجی حالش بهتر شد. البته کمبود دارو نیز از مشکلات بزرگ بود، اما خوشبختانه انسان‌های نیکوکار کمک می‌کردند و من هم اگر داروی اضافه‌ای داشته باشم، به نیازمندان می‌دهم.

تمامی مراحل پیوند و داروها رایگان بود

وقتی خبر پیدا شدن قلب مناسب را شنیدیم، سرشار از ترس و امید بودیم. اما حالا که ابوالفضل با سلامت زندگی می‌کند، هر روز را با شکر و سپاس به درگاه خداوند می‌گذرانیم. حتی برادرم که سال گذشته فوت کرد، اعضایش را اهدا کردیم و از این تصمیم آرامش زیادی گرفتیم.

کادر درمان مانند خانواده‌ای دوم برای ما بودند. هنوز هم که به بیمارستان می‌رویم، با مهربانی از ما استقبال می‌کنند. درباره دکتر مهدوی باید بگویم که ایشان برای ما مانند یک پدر بودند. اگر او نبود، ابوالفضل امروز در کنار ما نبود. از ایشان و تیم‌شان، بابت علم، صبر، مهربانی و دلسوزی‌شان از صمیم قلب سپاسگزارم.

قلبی که در سینه‌ای دیگر تپید؛ وقتی اهدای عضو میراث خانوادگی شد

حال ماجرا از زبان ابولفضل بشنویم…

ابوالفضل می‌گوید: «من اصلاً نمی‌دونستم پیوند یعنی چیست!». آن موقع همه‌چیز برایم عجیب بود. واقعاً نمی‌دونستم باید چه کاری انجام بدم.

بعد از اون دیدار، باز هم با دکتر مهدوی دیدار داشتید؟

ابوالفضل پاسخ می‌دهد: بله، هر چند وقت یک‌بار او را می‌بینیم، داروهایم را تجویز می‌کند، معاینه‌ام می‌کند. فقط چند وقت پیش شنیدم که شاید برای همیشه از ایران بره و ناراحت شدم و چندی بعد متوجه شدم که قرار است در ایران بمانند و بسیار خوشحال شدم ولی اگر از ایران بروند نیز حتماً دستیارانی هستند که جای ایشان را بگیرند.

به نظرت سخت‌ترین لحظه‌ای که توی این مسیر داشتی، کِی بود؟

ابوالفضل پاسخ می‌دهد: همان شبی که به عنوان یک بیمار منتظر بودم…

ابوالفضل حالا دیگر نه‌تنها زندگی می‌کند، بلکه زندگی می‌سازد. وقتی از او می‌پرسم: از خودت برایمان بگو، الآن چه کاری انجام می‌دهی؟» با همان صداقت و آرامش همیشگی‌اش جواب می‌دهد: به مدرسه، کلاس و باشگاه می‌رم… زندگی می‌کنم.

لبخند روی لبم می‌نشیند. این همان ابوالفضلی‌ست که روزی زندگی‌اش به نخ نازکی بند بود.

می‌پرسم: کار هم می‌کنی؟

می‌گوید: بله؛ پدرم نانوایی دارد و من هم فروشنده هستم.

چقدر این جمله ساده، بوی زندگی می‌دهد

می‌پرسم: برنامه‌ات برای آینده چیست؟

مکث می‌کند. نگاهش جدی‌تر می‌شود. می‌گوید: مسئولیت دارم. باید کاری کنم که به همه ثابت شود اهدای عضو بی‌فایده نیست. می‌خوام آینده خوبی داشته باشم تا آن‌هایی که به من زندگی دادند، خوشحال باشند و خودم هم باید سالم بمانم.

سکوتی کوتاه میان‌مان می‌افتد. بعد با چشمانی که برق می‌زنند، ادامه می‌دهد: به کامپیوتر علاقه دارم و اگر بتوانم یک مغازه کامپیوتری باز کنم، خیلی خوب می‌شود.

و من، در دل، به کودکی که با قلبی اهدایی، حالا قلب دیگران را روشن می‌کند، افتخار می‌کنم.

لینک کوتاه : https://tabrizeman.ir/?p=116955

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.