به گزارش تبریزمن، دلم برای بوی تند حروف سربی، کاغذ های کاهی و غلتک جوهری دستگاه افست ملخی، در چاپخانه های نمور و عتیقه قدیمی تنگ شده است … چایخانه هایی که حالا دیگر، به جای روزنامه و مجله، بروشور و کاتالوگ و جعبه و تقویم می آفرینند …برای حروفچین های “پیش بند” پوش، با آن عینک های ذره بینی و قالب های ریز و درشتی که با هزار زحمت و مصیبت، نسخه های روزنامه را برای “آگاهی” فردای مردم تشنه دانستن خلق می کردند، تنگ شده است … برای فیلم و زینک های بوداری که نقش نگاتیو و کلیشه خبرها و گزارش های “بودارتر” از خود را می ساختند … برای دکههای روزنامه فروشی که از اول صبح، منتظر خبرهای تازه برای روزنامهخوانهای اصیل بودند و صد افسوس که امروز، تنقلات و سیگار می فروشند، تنگ است …آن روزها، نه اینترنتی بود، نه شبکه های پرتعداد مجازی، نه تلفن همراه و نه تا این اندازه خبرنگار و خبر بیار و خبرنویس و شهروند خبرنگار و …جهان و مافیهای آن روزها اما؛ تشنه خواندن و خواندن و دوباره خواندن برای دانستن بود، روزنامهها، بعد از نامه ها و چاپارها، اصیلترین رسانه های جهان و ایران بودند، چهارراه ها و خیابان های خلوت، فراخی دائمی برای تکرار طنین آشنا و دلنشین جمله “روزنامه، آخرین خبر” روزنامه فروشها بودند، روزنامه فروش ها و روزنامه های آن دوران، “منادی آگاهی و دانستن” بودند و مردمی که صبح و صبحانهشان را با روزنامه و خبر “چاشت” میکردند…
جلوتر که آمدیم، همه چیز فرق کرد، در کثری از ثانیه، هم رسانه معنایی تازه یافت و هم خبرنگار و خبرنگاری. عصر دیجیتال، فراگیر شد و عصر روزنامه نویسی و روزنامه خوانی رو به افول گذاشت. دیگر کسی را جلوی پیشخوان دکه های روزنامه فروشی، در صف خرید ندیدیم؛ حتی کسی وسوسه خواند رندانه تیترهای صفحه اول روزنامهها و مجلات، روی بساط دکههای روزنامهفروشی را هم نداشت. “فراوانی اطلاعات”، عنصر “آگاهی” را، از “عمق” موضوعات و وقایع، به سطح کشانید و سرعت رشد اطلاع رسانی، بر اصالت و وجاهت “روزنامه نگاری تحقیقی” چربش یافت، مجازی نوشتن و تایپ کردن در گوشی های هوشمند مجهز به انواع شبکه های مجازی، کاغذ و قلم را به چهارمیخ نابودی کشید و امروز دیگر جز “استعارهای” از قلم و نوشتن با آن، برای کار خبرنگاری باقی نمانده است.“وامداری” به این و آن، جای “وفاداری” به رسالت روزنامه نگاری را گرفت و نوشتن “برای مردم و از مردم” به نوشتن های سفارشی و سکوت های مصلحت اندیشانه ترجیح داده شد. روابط عمومی ها، جای “سردبیران” و “دبیران سرویس” نشستند، مدیران کل، وظیفه “ممیزی” رسانهها را به دست گرفتند و “رسانه”ها، که تا ناظر و منتقد “قدرت سیاسی” بودند، به ابزاری برای رسیدن به قدرت، اعمال قدرت و در دست قدرت تبدیل شدند …
این روزها، دلم برای روزنامه و خبرنگاری در معنای واقعی اش تنگ شده است، کسی نیست همچون نقالان و راویان مرگ سیاوشان و تعزیه، از عزت، عظمت و شانیت دیروز رسانه و خبرنگاری خاطره گوئی کند … کسی نیست رسالت قدسی و قلم را بازتعریف کند، کسی نیست برای نسل امروز مدیران و خبرنگاران، مستندی از حقایق و واقعیتهای این صنف اصیل؛ اما مغموم بسازد … کسی نیست رسانه را برای مردم و مردم را برای “حق دانستن و آگاه شدن” بخواهد و بسیج کند، کسی نیست ماهیت “روزنامه نگاری و خبرنگاری” را، از اسارت و بردگی اطلاعات به درد نخور مجازی نجات دهد … اصلا کسی نیست رسانه را و خبرنگاری را احیاء کند …